پایگاه اطلاع رسانی پایگاه مقاومت بسیج کوثر

به لطف خدا تا آخر با یاد شهدا می ایستیم

پایگاه اطلاع رسانی پایگاه مقاومت بسیج کوثر

به لطف خدا تا آخر با یاد شهدا می ایستیم

پایگاه اطلاع رسانی پایگاه مقاومت بسیج کوثر

رهبر انقلاب در روز عید مبعث در دیدار با مسئولان و سفرای کشورهای اسلامی فرمودند: امروز زشت‌تر و بدتر از مکّه‌ی آن روز، کسانی هستند که در ماه رجب - ماه حرام - خانواده‌های یمنی را به عزا مینشانند؛ در یک شبانه‌روز صدبار، دویست‌بار با هواپیما حمله میکنند به یک نقطه‌ای، به بهانه‌های واهی، با ادّعاهای دروغ؛ این ملّت ملّت مظلومی است... ما هر مقداری که بتوانیم از مظلوم حمایت میکنیم.

سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان (عج) صلوات فراموش نشود.

طبقه بندی موضوعی
وبسایت قلمداد

بسم الله الرحمن الرحیم

در شب حمله حماسی و سرنوشت‏ساز آزادسازی سوسنگرد، که شب تاسوعا نیز بود، شور و هیجان کربلا و عاشورای حسینی دکترچمران را به وجد آورده بود و در عالمی دیگر سیر می‏کرد، با آنکه پای بر زمین داست ولی نگاهش به آسمان بود و با خدای خود و با سروز شهیدان امام‏حسین(ع) راز و نیازها داشت.

در نیمه‏های شب از سنگرهای رزمندگان ستاد جنگ‏های نامنظم در جنوب جاده سوسنگرد در منطقه طراح (روستایی در جنوب کوت سیدنعیم) بازدید می‏نمود و درآن حال و هوا این نیایش را بدست خویش نگاشته است و آرزویی را با حسین سرور شهیدان مطرح می‏سازد، که سکوت و تبسّم زیبای او در لحظات شهادت برآورده شدن این آرزو را متصّور می‏نماید.

گرچه تصور می‏شود که همه این ماجرا مربوط به خود اوست و زمزمه سوزناک هم آرزویی درونی او و راز و نیاز دائمی او در سرزمین خوزستان یود و بنابر عادت دیرین خود از سر خضوع آرزوها و نوشته‏ های خود را بنام دیگران می‏نوشت.

....................................................................................

ای خدای بزرگ! دست از جهان شسته‏ ام، و برای ملاقات تو به کربلای خوزستان آمده ‏ام. از تو می‏خواهم که مرا با اصحاب حسین محشور کنی، آرزو دارم که بر خاک داغ خوزستان در خون خود بغلطم، و به یاد عاشورای حسین(ع) خود را در قدم مقدسش بیافکنم، و این عقده هزارو چهارصد ساله را که بر دلم فشار می‏آورد و همیشه با تو می‏گویم: «یالَیْتَنی‏کُنْتُ مَعَکْ» را برآورده کنم.

این زمزمه سوزناکی بود که در دل شب، از سینه سوزانی اوج می‏گرفت و من در کنار سنگرش می‏شنیدم و آنچنان به زمین میخکوب شده بودم که نمی‏توانستم حرکت کنم، اشک از چشمانم فرو می‏ریخت و من هم در عاشورای حسینی فرو رفته بودم و احساس می‏کردم که به خدا نزدیک شده‏ام و در ملکوت‏ اعلی پرواز می‏کنم.

ای حسین! ای سرورم، من هم آمده ‏ام تا در رکابت علیه کفر، ظلم و جهل بجنگم، با همه وجود آمده ‏ام، تاسوعاست، گروهی بزرگ از یزیدیان با تانک‏ها، توپ‏ها، زره‏ پوش‏ ها، ماشین‏های زیاد و سربازان فراوان درحرکتند. حق باباطل روبرو شده است. دشمن سیل‏ آسا پیش می‏آید، و من می‏خواهم مثل یکی از اصحاب تو در کربلا بجنگم.

ای حسین! در کربلا، تو یکایک شهدا را در آغوش می‏کشیدی، می‏بوسیدی، وداع می‏کردی، آیا ممکن است، هنگامی که من نیز به خاک و خون خود می‏غلطم، تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و عطش عشق مرا به تو و به خدای تو سیراب کنی؟

من از این دنیای دون می‏گریزم، از اختلافات، از تظاهرات، از خودنمایی‏ ها، غرورها، خودخواهی‏ ها، سفسطه‏ ها، مغلطه‏ ها، دروغ‏ ها و تهمت‏ ها، خسته شده‏ ام، احساس می‏کنم که این جهان جای من نیست آنچه دیگران را خوشحال می‏کند مرا سودی نمی‏رساند.

 شهید مصطفی چمران